پاکدامنى و اهمیّت آن از دیدگاه اسلام
پاکدامنى یکى از خلقیات پسندیده و صفات عالیه انسانى است. ملکه عفت، آدمى را در اعمال تمایلات جنسى تعدیل مىکند و انسان را از پلیدىهاى غریزه جنسى مصون نگاه مىدارد.
اثر این سجیه اخلاقى، نظارت بر غریزه تمایل جنسى است، در مواردى که غریزه جنسى قصد سرکشى و طغیان دارد و آدمى را به تندروى و تجاوز امر مىنماید، ملکه عفت، مانند سد محکمى، در برابرش ایستاده و از تجاوز و گناهکارى آن جلوگیرى مىنماید، و در نتیجه آدمى را از پلیدى اخلاقى و سقوط حتمى محافظت مىکند. کسانى که از خوى پسندیده پاکدامنى بىبهرهاند و از این سجیه انسانى محرومند همواره در معرض سقوط اخلاقى و خطرات ناشى از آن هستند، اگر پیش آمدهاى زندگى، آنان را به پرتگاه غریزه جنسى و اعمال منافى با عفت سوق دهد، بعید است بتوانند خود را حفظ کنند و از عوارض شوم و بدبختىهاى آن مصون بمانند. از نظر دین اسلام نیز این صفت پسندیده از برترین فضایل مىباشد. در حدیثى از امام على علیهالسلام آمده است «عَلَیْکَ بِالْعِفافِ فِإنَّهُ أفْضَلُ شِیَمِ الاْءَشْرافِ(1)» «بر تو باد عفت ورزیدن که آن برترین شیوههاى مردم با شرافت است».
از سوى دیگر غریزه جنسى یکى از نیرومندترین غرایز انسان است. ناکامىها و شکستهایى که از این راه، نصیب بشر مىگردد، تمایلات سرکوفته و خواهشهاى واپسزده شده این غریزه که در ضمیر باطن پنهان مىشود مىتواند در روان آدمى عقدههاى عظیمى به وجود آورد و منشأ فسادها و بدبختىها و خیانتها و جنایتها و قتلها و غارتها شده و گاهى باعث بیمارى روحى یا دیوانگى گردد و باتوجّه به اینکه پاکدامنى عامل تعدیل این غریزه است اهمیّت آن روشن مىشود. پاکدامنى یکى از صفات پسندیده اخلاقى است که دین اسلام براى آن اهمیّت زیادى قائل است و به عنوان یک ارزش در جوامع اسلامى مطرح است.
اهمیّت پاکدامنى به اندازهاى است که امام على علیهالسلام معتقد است که پاداش کسى که در راه خدا شهید مىشود از فرد پاکدامن بیشتر نیست. در حدیثى از ایشان آمده است: «مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأعْظَمَ أجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ: لَکَادَ الْعَفِیفُ أنْ یَکُونَ مَلِکاً مِن الْمَلائِکَةِ(2)» «پیکارگرى که در راه خدا شهید مىشود اجرش بیشتر از کسى که قدرت گناه دارد و چشم مىپوشد نیست. عفیف (پاکدامن) نزدیک است فرشتهاى باشد از فرشتگان».
در این بخش قبل از بیان اهمیّت پاکدامنى، واژه عفت در قرآن کریم مورد بررسى قرار مىگیرد و سپس پاکدامنى از نظر علم اخلاق بررسى مىشود و بعد از آن اهمیّت پاکدامنى بیان مىگردد.
واژه عفت در قرآن
واژه عفت در قرآن مجید به کار نرفته است. لکن مشتقات این واژه چهار بار در قران مجید آمده است. یک بار از مصدر «تعفّف» و سه بار از مصدر «استعفاف»(3). البته در رابطه با موضوع پاکدامنى، علاوه بر این موارد آیات دیگرى نیز آمده است(4).
«تعفّف» به معنى کوشش و مبالغه در نگهدارى عفت نفس، پاکدامنى، پرهیزکارى، خوددارى کردن، حفظ نفس از به جا آوردن اعمال بد و اموال حرام و اخلاق ناپسند است(5). خداوند متعال در قرآن کریم مىفرماید: «لِلْفُقَراء الَّذِینَ أحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الاْءَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أغْنِیاءٌ مِنَ التَّعَفُّفِ»(6). صدقات مخصوص فقیرانى است که در راه خدا ناتوان و بیچارهاند و توانایى آنکه کارى پیش گیرند ندارند واز فرط عفاف چنان اموالشان به مردم مشتبه مىشود که هر کس از حال آنها آگاه نباشد پندارد او غنى است و بى نیاز...».
عفاف و تعفف یعنى: خوددارى از حرام و سؤال از مردم(7)، یعنى خوددارى نفس از انجام محرمات و از سؤال و تقاضا کردن از مردم(8). و در این آیه معنى دوم مراد است. از امام باقر علیهالسلام چنین نقل شده است که این آیه درباره اصحاب «صُفّه» نازل شده است. اصحاب در حدود چهارصد نفر از مسلمانان مکه و اطراف مدینه بودند که نه خانهاى در مدینه داشتند و نه خویشاوندانى که به منزل آنها بروند از این جهت در مسجد پیامبر مسکن گزیدند و آمادگى خود را براى شرکت در میدانهاى جهاد اعلام داشته بودند.
ولى چون اقامت آنها در مسجد با شئون مسجد سازگار نبود دستور داده شد به صُفّة (سکوى بزرگ و وسیع) که در بیرون مسجد قرار داشت منتقل شوند، آیه فوق نازل شد و به مردم دستور داد که به این دسته از برادران خود از کمکهاى ممکن مضایقه نکنند آنها هم چنین کردند(9).
«ابن جریر طبرى» درباره اصحاب صُفّه مىگوید(10): «مردمانى بودند درویش و از دنیا چیزى نداشتند و نیز از مردمان هیچ نخواستندى به اصرار. و اگر کسى در حق ایشان شفقتى بردى، و مراعاتى کردى، رد نکردندى، و بدان قانع و خرسند بودندى و روزگارى به سر بردندى به طاعت و عبادت و قرآن خواندن و تحصیل علم، و شکر آن مىگزاردندى و سیمایى سخت خوب و روشن و نیکو داشتندى، جماعتى بدین صفت و سیرت بودند».
بعضى از مفسّران تصریح کردهاند که آنها پاسداران پیامبر صلىاللهعلیهوآله و محافظان او بودهاند(11).
از امام باقر علیهالسلام نقل شده است که «إنَّ اللّه یَبْغُضُ الْمُخْلِفَ» «همانا کسى که با اصرار چیزى را از مردم بخواهد مورد غضب خداوند است(12)». «استعفاف»، اصل در معنى آن امتناع و ترک است و استعفاف طلب عفاف است که خود را از حرام و چیزهاى ناروا و خواستههاى پست جهانى و آنچه ناپسند است باز دارد.
گفته شده: استعفاف طلب عفاف است و آن خوددارى از حرام و سؤال کردن از مردم است(13).
استعفاف گاه موردش دست باز داشتن و خوددارى از تصرف در مال دیگران است. مانند اینکه دامن خود را از صرف مال یتیم نگه دارد.
خداوند در قرآن کریم مىفرماید: «... وَمَنْ کَانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کَانَ فَقِیراً فَلْیَأکُلْ بِالْمَعْرُوفِ ...»(14). «... و هر کسى از اولیاى یتیم دارا است به کلى از هر تصرف در مال یتیم به نفع خویش خوددارى کند و هرکه فقیر است در مقابل نگهبانى او از مال یتیم بقدر متعارف ارتزاق کند...».
در اینجا خطاب به کسانى است که به عنوان ولى و قیم و سرپرست براى یتیم معیّن شدهاند. از وظایف آنان است که در مال یتیم اسراف نکنند. یعنى بدون استحقاق و احتیاج دست تعدّى به مال یتیم درازنکنند. اما اگر ولى طفل فقیر باشد و ناچار براى تأمین زندگى یا باید دنبال کسب برود یا اینکه امر یتیم را سرپرستى نماید، در این صورت مانعى ندارد که به اندازه مخارج ضرورى خود از مال یتیم برداشت کند. و این برداشت در واقع به عنوان کارمزد در مقابل عملش مىباشد. و البته در این مورد هم رعایت عدالت لازم است و باید بر طبق معروف رفتار کرد(15).
در «تفسیر عیاشى» در ذیل این آیه از امام صادق علیهالسلام نقل شده که فرمودند: «فقیر کسى است که ممر معاشى نداشته باشد، و چنین کسى مىتواند به مقدار متعارف از اموال یتیم ارتزاق کند، و این در صورتى است که فعالیّت خود را نیز در طریق مصالح آن یتیم به کار انداخته باشد، و در عین حال اگر بودجه مال یتیم ضعیف است، نباید از آن برداشت کند(16)».
«استعفاف» گاه به معنى قدرت جلوگیرى از شهوات نفسانیه و غریزه جنسى است که بواسطه ریاضت، شهوت را قمع و سرکوب کند(17). مانند: «وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتّى یُغْنِیهِمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ...»«و آنان که وسیله نکاح نیابند باید عفّت نفس پیشه کنند تا خدا آنها را به لطف خود بىنیاز گرداند ...(18)». در حدیثى از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله آمده است: «یَا مَعْشَرَ الشَّبابِ مَنِ اسْتَطاعَ الْباءَةَ فَلْیَتَزَوَّجْ، فَإنَّهُ أغَضُّ لِلْبَصَرِ، وَأَحْصَنُ لِلْفَرْجِ وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَعَلَیْهِ بِالصَّوْمِ فَإنَّهُ لَهُ وِجاءٌ». «اى گروه جوانان هر که از شما قدرت بر نکاح داشته باشد باید که ازدواج کند، که ازدواج بهترین چیزى است که چشم را از نامحرم بپوشد و فرج را از آن نگه دارد و هر که توانایى نکاح نداشته باشد پس بر او است روزه گرفتن که آن کسر باه مىکند(19)». معنى دیگر «استعفاف» درباره زنان یائسه است که اگر به پوشاندن خویش از نظر نامحرم طلب عفت و پاکدامنى کنند بر ایشان بهتر است. خداوند در قرآن کریم مىفرماید:
«... وَأنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(20). واگر باز هم عفت و تقوى بیشتر گزیدند بر آنان بهتر است و خدا به سخنان خلق شنوا و آگاه است».
یعنى زنانى که یائسه باشند و امید ندارند که مردى طالب ازدواج با آنها باشد و رغبت به نزدیکى با ایشان کند، گناهى بر ایشان نیست که جامه ظاهرى خود را که چادر است بنهند، در صورتى که زینت خود را آشکار نکنند. و اگر باز هم عفت بورزند و چادر سرکنند بهتر است و خدا شنواست گفتار آنان را با مردان و دانا به مقصود باطنى ایشان(21).
از آنجا که این تحقیق در نظر دارد که موضوع پاکدامنى را از دیدگاه قرآن و روایات مورد بررسى قرار دهد، پس تنها دو معنى اخیر با موضوع مرتبط مىباشند که هر دو مورد نیز در سوره مبارکه «نور» آمده است. این سوره را مىتوان سوره پاکدامنى و عفت و مبارزه با آلودگى جنسى داشت. چرا که قسمت عمده دستوراتش بر محور پاکسازى اجتماع از طرق مختلف از آلودگیهاى جنسى دور مىزند(22). در بخشهاى بعدى به تناسب موضوع، پیرامون آیات مربوطه مفصلاً بحث خواهد شد.
اهمیّت پاکدامنى
همانطور که قبلاً اشاره شد پاکدامنى از نظر قرآن و روایات از اهمیّت ویژهاى برخوردار است. براى روشن شدن این موضوع در این قسمت از تحقیق به برخى از آیات و روایاتى که در این زمینه آمده اشاره مىگردد. این قسمت شامل این مباحث است : پاکدامنى از صفات برجسته مؤمنین، پاکدامنى برترین عبادتها، پاکدامنى یک شرط مهم در انتخاب همسر، پاکدامنى عامل حفظ سلامت جامعه و فضیلت افراد پاکدامن. حال به شرح هر یک از موارد مذکور پرداخته خواهد شد:
[ 1 ] پاکدامنى از صفات برجسته مؤمنین
آیات آغازین سوره مؤمنون ویژگیهاى مؤمنان را در عباراتى کوتاه، زنده و پرمحتوا تشریح مىکند. خداوند متعال در این سوره یکى از ویژگیهاى مؤمنین را مسئله پاکدامنى و عفت بطور کامل، و پرهیز از هر گونه آلودگى جنسى قرار داده، چنین مىگوید: «وَالَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ»(23) «و آنها که دامان خود را از آلودگى به بىعفتى حفظ مىکنند».
«علامه طباطبائى» در تفسیر این آیه چنین فرمودهاند:
«کلمه فروج جمع فرج است که بطوریکه گفتهاند: عورت از زن و مرد است. که مردم از بردن نام آنها شرم مىکنند و حفظ فروج کنایه از اجتناب از مواقعه نامشروع است. از قبیل زنا و لواط و یا جمع شدن با حیوانات و امثال آن(24)».
یکى دیگر از مفسران معتقد است که(25)، و این آیه پاکى روح و خانواده و جامعه است و نگهدارى نفس و خانواده و اجتماع از رواج بىحساب شهوات در آن و از فساد خانواده و انساب است. و اجتماعى که شهوات بىحساب در آن شایع شود، جامعهاى فاسد است. زیرا در آن امنیتى براى خانه و حرمتى براى خانواده نیست. و چون خانواده اولین واحد در بناء جامعه است، باید در آن امنیت و استقرار و پاکى برقرار باشد و زن و مرد هر دو با اطمینان از یکدیگر در آن زندگى کنند.
در آیه بعد مىفرماید: «إلاّ عَلى أزْواجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ»(26) «تنها آمیزش جنسى با همسران و کنیزانشان دارند که در بهرهگیرى از آنها ملامت نمىشوند».
این جمله استثناء از حفظ فروج است، و ازواج به معناى زنان حلال، و «مَا مَلَکَتْ أیْمَانُهُم» به معناى کنیزان مملوک است که مواقعه با زنان خود یا کنیزان مملوک ملامت ندارند(27). آرى مؤمنین کسانى هستند که فروج خود را در جمیع احوال حفظ مىکنند مگر در حال ازدواج یا در مورد کنیزان و آنها در این حال مورد سرزنش قرار نمىگیرند مراد از آن وصف ستایش آنان به نهایت پاکدامنى و روگردانى آنان از شهوات است(28).
تعبیر به «همسران دائم و موقت هر دو مىشوند، در حدیثى آمده است:
عن جعفر بن محمد عن ابیه عن آبائه علیهالسلام قال: قال: امیرالمؤمنین علیهالسلام «تَحِلُّ الفُرُوجُ بِثَلاثَةِ وُجُوهٍ: نِکاحٌ بِمِیراثٍ، وَ نِکاحٌ بِلا مِیراثٍ، وَ نِکاحٌ بِمُلْکِ یَمِینٍ(29)». جعفر بن محمد از پدرش از آباء گرامیش علیهالسلام روایت کرده که امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «فرجها به یکى از سه طریق حلال مىشوند، یکى نکاح به میراث و یکى نکاح بدون میراث و نکاح به ملک یمین». و در کافى از امام صادق علیهالسلام نقل شده که کسى گفت از امام در مورد متعه پرسیدم، فرمود: «حلال است ولى زنهار که صیغه مکن مگر زن عفیف را که خداى عزوجل مىفرماید: «وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِم حافِظُونَ»«پس فرج خود را در جایى که ایمن نیستى مگذار(30)». در این حدیث معناى حفظ به حدى تعمیم داده شده که شامل ترک ازدواج با غیر عفیفه هم شده است. و در این دو روایت متعه را نکاح و ازدواج خوانده است و از نظر روایات بىشمارى مطلب همین طور است و مبناى فقه امامان اهل بیت علیهمالسلام هم بر این است. بعضى مفسران اهل سنت در اینجا گرفتار اشتباهى شدهاند و خواستهاند از این آیه شاهدى براى نفى ازدواج موقت بیاورند. و بگویند آن هم در حکم زنا است! «سیوطى» مىنویسد: عن القاسم بن محمد انه سئل عن المتعة فقال: إنِّی لاَءَرى تحریمَها فى القرآن ثمَّ تَلا «وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إلاّ عَلى أزْواجِهِمْ أوْ ما مَلَکَت أیْمانُهُم»(31). از قاسم بن محمد درباره متعه سؤال شد و او گفت: همانا من تحریم آن را در قرآن مىبینم و سپس این آیه را تلاوت کرد: «وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إلاّ عَلى أزْواجِهِمْ أوْ ما مَلَکَت أیْمانُهُم». «فخر رازى» معتقد است که(32)، این آیه دلالت بر تحریم متعه مىکند بر اساس آنچه که از قاسم بن محمد روایت شده، و متعه زوجیت نیست زیرا که زوجین در آن از یکدیگر ارث نمىبرند.
اما با توجّه به این حقیقت که «ازدواج موقت» (متعه) به طور مسلم در زمان پیامبر صلىاللهعلیهوآله حلال بوده است و احدى از مسلمانان آن را انکار نمىکنند، منتها بعضى مىگویند در آغاز اسلام بوده و بسیارى از صحابه نیز به آن عمل کردهاند سپس نسخ شده و بعضى مىگویند: عمر بن خطاب از آن جلوگیرى به عمل آورد. با توجّه به این واقعیتها مفهوم سخن این دسته از دانشمندان اهل این خواهد بود که پیامبر صلىاللهعلیهوآله ـ العیاذ باللّه ـ زنا را حداقل براى مدتى ـ مجاز شمرده است، و این غیر ممکن است.
برخى از مفسرین اهل سنت با این نظر مخالف هستند، «زمخشرى» معتقد است که(33): این آیه دلیل بر تحریم ازدواج موقت نیست، زیرا ازدواج موقت هم یکى از انواع ازدواج است هنگامى که نکاح صحیح باشد.
از آنجا که غریزه جنسى سرکشترین غرائز انسان است و خویشتندارى در برابر آن نیاز به تقوى و پرهیزگارى فراوان و ایمان قوى و نیرومند دارد. در آیه بعد بار دیگر روى همین مسئله تأکید کرده و مىگوید: «فَمَنِ ابْتَغى وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْعادُونَ» «هر کس غیر این طریق را (جهت بهرهگیرى جنسى) طلب کند تجاوزگر است».
«علامه طباطبائى» در ذیل این آیه مىگویند:
«این تفریع است بر مطالب قبل یعنى، مستثنا و مستثنا منه. و معنایش این است که وقتى مقتضاى ایمان این شد که به کلى فروج خود را حفظ کنند، مگر تنها از دو طایفه از زنان، پس هر کس با غیر این دو طایفه مساس و ارتباط پیدا کند، متجاوز از حدود خدا شناخته مىشود، حدودى که خدایتعالى براى مؤمنین قرار داده(34)».
مفسر دیگرى این آیه را دلیل بر تحریم استمناء دانسته و مىگوید:
«پس هر که جوید مباشرت غیر زنان و کنیزان خود، کاملند در ستمکارى با ایشان و درگذرندگانند از حلال به حرام و آنکه استمناء به ید کند هم از این قبیل است(35)». در سوره مبارکه «معارج» نیز به برخى از اوصاف مؤمنین اشاره شده است. در آیات بیست و نهم تا سى و یکم این سوره همین آیات آمده و از پاکدامنى به عنوان یکى از صفات برجسته مؤمنین یاد شده است(36). آرى، اسلام طرح جامعهاى مىریزد که هم به غرایز فطرى در آن پاسخ داده مىشود و هم آلوده فحشاء و فساد جنسى و مفاسد ناشى از آن نیست. در آنجا ذکر یک نکته ضرورى است و آن اینکه حلال بودن کنیزان (زنان برده) مشروط بر شرایط متعددى است که در کتب فقهى آمده و چنان نیست که هر کنیزى به صاحب آن حلال باشد و در واقع در بسیارى از جهات و شرایط، همان شرایط همسران را دارد، هر چند در عصر و زمان ما موضوع آن منتفى است.
در آیه سى و پنجم سوره مبارکه «احزاب» که به اوصاف اعتقادى و اخلاقى و عملى مؤمنین اشاره مىکند، پاکدامنى را یکى از این اوصاف مىداند، آنجا که مىفرماید: «وَالْحافِظِینَ فُرُوجَهُم وَ الحافِظاتِ ...» «.. و مردانى که دامان خود را از آلودگى به بى عفتى حفظ مىکنند و زنانى که عفیف و پاکند ...».
با توجّه به آیات فوق و تفسیر این آیات، این موضوع روشن مىشود که یکى از صفات برجسته مردان و زنان مؤمن، پاکدامنى و پرهیز از آلوده شدن به انحرافات جنسى در جمیع احوال مىباشد.
[ 2 ] پاکدامنى برترین عبادتها
در احادیث نقل شده از معصومین علیهم السلام از پاکدامنى به عنوان برترین عبادتها یاد شده است. این موضوع با بیانات گوناگون و در منابع متعددى آمده است که در این بخش به برخى از آنها اشاره مىشود.
عَنْ أبِی عَبْدِ اللّه صلىاللهعلیهوآله کَانَ أمِیرُ المُؤمِنِینَ علیهالسلام یَقُولُ: «أفْضَلُ العِبادَةِ العِفافُ(37)».
به روایت امام صادق علیهالسلام امیرالمؤمنین علیهالسلام مىفرمود: «برترین عبادت پاکدامنى است». گفته شده(38) ممکن است حمل عفاف در اینجا شامل ترک جمیع محرمات باشد.
در روایت دیگرى آمده است: قَالَ البَاقِرُ علیهالسلام : «أفْضَلُ العِبَادَةِ عِفَّةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ(39)». امام باقر علیهالسلام فرمودند: «برترین عبادتها عفت شکم و فرج است». عَن أبی جَعْفَرٍ علیهالسلام قَالَ: «ما مِنْ عِبادَةٍ أفْضَلُ عِنْدَ اللّه مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ(40)». امام باقر علیهالسلام فرمودند: «هیچ عبادتى نزد خداوند بهتر از عفت در شکم و فرج نیست».
عن امیرالمؤمنین علیهالسلام أنّه قال: «أفْضَلُ الْعِبادَةِ شَىءٌ واحِدٌ وَ هُوَ الْعِفافُ(41)».
از امیر المؤمنین علیهالسلام نقل شده که فرمودند: «برترین عبادت یک چیز است و آن عفت و پاکدامنى مىباشد».
عن ابى جعفر علیهالسلام قال: «مَا عُبِدَ اللّهُ بِشَىءٍ أفْضَلُ مِن عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ». از امام علیهالسلام نقل شده که فرمودند: «خدا به چیزى بهتر از عفت شکم و فرج پرستیده نشده است». «علامه مجلسى» در شرح این حدیث مىگوید:
«عفت در اصل به معنى بازداشتن نفس است از آنچه حلال نیست. و در اخبار غالباً بر عفت شکم و فرج اطلاق مىشود و بازداشتن آن دو از خواهشهاى حرام و نیز خواهشهاى مکروه، از خوردنىها و آشامیدنىها و مسائل جنسى، بلکه از مقدمات آن دو از تحصیل اموال حرام براى آن و از بوسه و لمس و نظر به نامحرم، و دلالت مىکند بر اینکه ترک محرمات از عبادات است و عفت شکم و فرج از برترین عبادات مىباشد. و اینکه این دو عفت از برترین عبادتها هستند بخاطر این است که سختترین عبادتها مىباشد(42)».
[ 3 ] پاکدامنى یک شرط مهم در انتخاب همسر
در قرآن و روایات معصومین علیهالسلام از پاکدامنى به عنوان یک شرط مهم، در انتخاب همسر یاد شده است. خداوند متعال در قرآن کریم مىفرمایند: «... وَالْمُحْصَناتُ مِنَ المُؤمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إذا اتَیْتُمُوهُنَّ أجُورَهُنَّ ...»(43) این آیه درباره ازدواج با زنان پاکدامن از مسلمانان و اهل کتاب سخن مىگوید و مىفرماید: «... زنان پاکدامن از مسلمانان و از اهل کتاب براى شما حلال هستند و مىتوانید با آنها ازدواج کنید به شرط اینکه مهر آنها را بپردازید».
مفسرین معتقدند که(44)، این آیه دلیل بر جواز ازدواج با زنان پاکدامن مؤمن و زنان پاکدامن اهل کتاب مىباشد. احصان (مصدر محصنه) به معناى عفیف بودن، آزاده بودن، همسر داشتن و مسلمان بودن است. در آیه مورد بحث تنها معناى اول و دوم مىتواند مراد باشد و برداشت فوق بر اساس معناى اول است. این برداشت را فرمایش منقول از امام صادق علیهالسلام تأیید مىکند که درباره آیه فوق فرمود: «هُنَّ الْعَفائِفُ» «آنان پاکدامنانند». آرى، ایمان به خدا اعتقاد به وحى و رسالت و عفت و پاکدامنى، از ارزشهاى والا در انتخاب همسر و تشکیل خانواده مىباشند. در ادامه این آیه مىفرماید: «...مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ وَ لا مُتَّخِذِی أخْدانٍ ...» «پاکدامن باشید نه زناکار و نه دوست پنهانى و نامشروع گیرید ... ». پاکدامنى و عفت مردان، از شرایط حلیت ازدواج آنان با زنان عفیف و پاکدامن مى باشد. اخدان جمع خَدَن به معناى رفیقان است که به مناسبت مورد، مراد از آن رفاقتهاى جنسى نامشروع و مسافحین از سفاح به معناى زناست. این آیه دلالت مىکند بر حرمت روابط آشکار و مخفیانه مردان و زنان و این نشانگر اهتمام اسلام به عفت و پاکدامنى جامعه است. فقها نیز روى این مسئله تأکید کرده و در بیان آداب نکاح یکى از شرایط همسر را پاکدامن بودن او بیان مىنمایند. یکى از فقها معتقد است که(45)، و مستحب است که مردان کسى را اختیار کنند که باکره و پاکدامن و داراى اصالت خانوادگى باشد. «امام خمینى (ره)» در این باره مىگوید:
«سزاوار است که در انتخاب زن، تنها به جمال و مال او نگاه نشود، بلکه اختیار کند زنى را که داراى صفات شریف و شایسته باشد که در اخبار مدح او آمده است و صفات بد را نداشته باشد که احادیث به مذمت او ناطقند(46). و جامعترین خبر در این زمینه آن است که از پیغمبر صلىاللهعلیهوآله وارد شده که فرموده:
«وَ إنَّ خَیْرَ نِسائِکُم الوَلُودُ الوَدُودُ العَفِیفَةُ، العَزِیزَةُ فِی أهْلِها، الذَّلِیلَةُ مَعَ بَعْلِها، المُتَبَرِّجَةُ مَعَ زَوْجِها، الحِصانُ عَلى غَیْرِهِ الَّتِىّ تَسْمَعُ قَوْلَهُ وَ تُطِیعُ أمْرَهُ(47)». «بهترین زنان شما زنى است که اولادآور و دوستدار (عفیف) باشد و در بین اهل خودش عزیز باشد و نسبت به شوهرش متواضع باشد و جمالش را به شوهر آشکار نماید و بر غیر شوهر، خود را حفظ کند زنى که حرف او را مىشنود و امر او را اطاعت مىکند».
در روایت دیگرى از پیامبر صلىاللهعلیهوآله نقل شده که فرمودند: «خَیْرُ نِسائِکُم العَفِیفَةُ الغَلِمَةُ(48)» «بهترین زنان شما آن است که پاکدامن و راغب باشد».
در قرآن و روایات همانگونه که به ازدواج با افراد پاکدامن توصیه شده است، از ازدواج با کسانى که داراى این ویژگى نیستند، نهى شده است. در روایتى از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله آمده که فرمودند: «إیَّاکُم وَ خَضْرَاءُ الدِّمَن. قِیلَ وَ مَا خَضْرَاءُ الدِّمَن؟ قَالَ: الْمَرأةُ الْحَسْنَاء فِی مَنْبَتِ السُّوءِ(49)». «از سبزههایى که در میان کثافات و پلیدىها مىرویند بپرهیزید. پرسیدند سبزههاى مذکور چیست؟ رسول اللّه فرمود: زن زیبایى است که در محیط پست و آلوده پرورش یافته باشد».
خداوند متعال در قرآن کریم مىفرماید: «الزَّانِی لا یَنْکِحُ إلاّ زَانِیَةً أوْ مُشْرِکَةً وَ الزَّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إلاّ زَانٍ إوْ مُشْرِکٍ وَ حُرِّمَ ذَلِکَ عَلى المُؤمِنِینَ»(50) «مرد زناکار جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج نمىکند و زن زناکار را با جز با مرد زناکار یا مشرک به ازدواج خود در نمىآورد، و این کار بر مؤمنان تحریم شده است». ظاهر این آیه تحریم ازدواج با زانى و زانیه است، البته این حکم در روایات اسلامى مقید به زنان و مردانى شدهاست که مشهور به این عمل بوده و توبه نکردهاند، اگر مشهور به این عمل نباشند، یا از عمل گذشته خود کنارهگیرى کرده و تصمیم بر پاکى و عفت گرفته، و اثر توبه خود را نیز عملاً نشان دادهاند، ازدواج با آنها شرعاً بى مانع است(51).
بعضى از مفسران در شأن نزول این آیه چنین نوشتهاند:
«مردى از مسلمانان از پیامبر صلىاللهعلیهوآله اجازه خواست که با «ام مهزول» زنى که در عصر جاهلیت به آلودگى معروف بود و حتى پرچمى براى شناسایى بر در خانه خود نصب کرده بود! ازدواج کند، آیه فوق نازل شد و به آنها پاسخ داد(52)».
در حدیثى از امام باقر علیهالسلام آمده است: فى قول اللّه عزوجل: «الزَّانِی لا یَنْکِحُ إلاّ زَانِیَةً أوْ مُشْرِکَةً». قال: «هُمْ رِجالٌ وَ نِساءٌ کانُوا عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللّهِ صلىاللهعلیهوآله مَشْهُورِینَ بِالزِّنَاء فَنَهى اللّهُ عَنْ أولئِکَ الرِّجالِ وَ النِّساء وَ النَّاس الْیَوْمَ عَلى تِلْکَ الْمَنْزِلَةَ، مَن شَهِرَ شَیْئاً مِنْ ذَلِکَ أوْ اُقِیمَ عَلَیْهِ الْحَدُّ فَلا تُزَوِّجُوهُ حَتَّى تُعْرَفُ تَوْبَتُهُ(53)» «این آیه اشاره به مردان و زنانى است که در زمان رسول خدا صلىاللهعلیهوآله مشهور به زنا بودند، و خداوند از ازدواج با این مردان وزنان نهى کرد، و امروز نیز چنین است، کسى که مشهور به این عمل شنیع گردد، یا حد زنا بر او اجرا شود، با او ازدواج نکنید تا توبه او ظاهر و شناخته شود».
آرى، در امر ازدواج باید کاملاً مواظب بود که، نکاح با زنان صالحه و عفیفه صورت گیرد، تا از رحم پاک آنها اولاد نیکو و صالح به عمل آید. زنان پاکدامن و پوشیده، مانند جواهرات نفیسهاى هستند که کمتر در دسترس اشخاص قرار مىگیرند. بر مؤمنان خواه زن و خواه مرد، لازم است که نفس خود را از ازدواج با افراد فاسد حفظ کنند(54). همسر انسان باید فردى پاکدامن و از خانوادهاى اصیل و تربیت شده و نجیب باشد، تا بهتر بتواند کودکان را تربیت کند.
[ 4 ] پاکدامنى عامل حفظ سلامت جامعه
از آنجا که یک انسان یک موجود اجتماعى است، جامعه بزرگى که در آن زندگى مىکند، از یک نظر همچون خانه او است، و حریم آن همچون حریم خانه او محسوب مىشود، پاکى جامعه به پاکى او کمک مىکند و آلودگى آن به آلودگىاش.
هر عملى که افراد جامعه انجام مىدهند، در نگاه کلان اثر مستقیم در جامعه دارد. پاکدامنى علاوه بر آثار شخصى و شخصیتى داراى آثار اجتماعى است. اگر روح عفاف بر افراد جامعه حاکم باشد، از نظر روح و جسم سالم مىمانند و سلامت خانوادگى که به عنوان یک اصل تربیتى است، حفظ خواهد شد. علاوه بر آن مراکز اجتماعى مثل بیمارستانها و ادارهها و ... در کمال سلامت رفتارى خواهند بود و بزهکاریهاى اجتماعى به حداقل خواهد رسید. بسیارى از پروندههاى ضداخلاقى، از عدم رعایت حدود شرعى نشأت گرفته است و آمار جنایى ذکر شده همواره زنگ خطرى بوده که اندیشهگران تربیتى را نگران مىساخته است.
«استاد مطهرى» در این زمینه مىگوید:
«اسلام مىخواهد انواع التذاذهاى جنسى، چه بصرى و لمسى و چه نوع دیگر به محیط خانوادگى و در کادر ازدواج قانونى اختصاص یابد، اجتماع منحصراً براى کار و فعالیّت را با لذتجوئیهاى جنسى به هم مىآمیزد، اسلام مىخواهد این دو محیط را کاملاً از یکدیگر تفکیک کند.
کشانیدن تمتعات جنسى از محیط خانه به اجتماع، نیروى کار و فعالیّت اجتماع را ضعیف مىکند. آیا اگر مردى مردى در خیابان و بازار و اداره و کارخانه و غیره با قیافههاى محرک و مهیج زنان آرایش کرده دائماً مواجه باشد بهتر سرگرم کار و فعالیّت مىشود یا در محیطى که با چنین مناظرى روبرو نشود؟ هر مؤسسه یا شرکت یا ادارهاى که سخت مایل است کارها به خوبى جریان یابد، از این نوع آمیزشها جلوگیرى مىکند(55)». مخالفین اسلام درباره اختلاط و آمیزش زن و مرد، جنجال و غوغاى بسیارى برپا مىکنند، گاهى از اجتماع آزاد فرانسه سخن به میان مىآورند و زمانى از تمدن آمریکا گفتگو مىکنند و مىگویند در آن سرزمین مردم با فکر و غریزه خود دورویى و نفاق روا نمىدارند. آیا این گروه، خطبه حکیمانه مارشال پتن را از یاد بردهاند که گفت بزرگترین علت شکست ما فرو رفتن در گردابهاى شهوت و ابتلاء تنپرورى و عیاشى بود؟ آیا منظور اینشان این است که جوانان ما را به عنوان مبارزه با ارتجاع و طرفدارى از تجدد و ترقى به چنین ورطه هولناکى در افکنند؟(56) «حضرت على علیهالسلام » درباره آلوده شدن اجتماع و خطر این آلودگى مىفرماید: «إذَا خَبُثَ الزَّمَانُ کَسَدَتِ الْفَضَائِلُ وَضَرَّتْ وَنَفَقَتِ الرَّذَائِلُ وَنَفَعَتْ» «وقتى که محیط اجتماع آلوده شود، سجایاى اخلاقى و حقایق و فضایل واقعى از رونق مىافتد و از نظر مردم زیان آور مىشود و برعکس رذایل و ناپاکى در بین مردم رایج و سودبخش مىگردد». از این بیان مطلبى بدست مىآید این است که وقتى محیط اجتماع آلوده شد و منکرات و گناه و تخلّف از قانون در بین مردم حکومت کرد، کار به جایى مىکشد که در چنین اجتماعى نه تنها فضایل اخلاقى فضیلت خود را از دست مىدهند، بلکه آلودگى را به جایى مىکشاند که فضایل، رذایل، و بر عکس شناخته مىشود و به گناهان و ناپاکیها آن چنان تن در مىدهند که لذت خود را در آن مىبینند. آن حضرت در جاى دیگرى درباره اجتماع آلوده به گناه مىفرمایند: «صارَ الْفُسُوقُ فِی النَّاسِ نَسَبَاً وَالْعِفَافُ عَجَباً» «گناهکارى و ناپاکى در آن مردم از اوصاف عادى شد و پاکدامنى باعث برشگفتى و تعجّب است(57)».
[ 5 ] فضیلت افراد پاکدامن
«مولى محسن کاشانى» بر این عقیده است که(58)، غریزه جنسى از سایر غرایز بر انسان چیرهتر است، چنانکه ممکن است در صورت هیجان، آدمى را علیه عقل دعوت کند. تنها تفاوتش با سایر غرایز این است که مقتضاى ایجاد آن امر زشتى است که آدمى از پیدایش آن شرم مىکند. و اینکه مىبینید اکثر مردم از مقتضیات این غریزه خوددارى مىکنند یا براى این است که از ایجاد آن عاجزند یا از نکبتهاى آن مىترسند و یا مىترسند و یا شرم مىکنند و یا حفظ عزت و آبرو مىنمایند. بدیهى است که هیچ یک از این امور را براى درک ثواب رعایت نمىکنند. و از جمله فوایدى که بر موانع پیشین مترتب شده همان است که آنها را از گناه جلوگیرى مىکنند، زیرا کسیکه ترک زنا کند از هر راهى که باشد گناه زنا از او برداشته مىشود. و ثواب جزیل و کمال هنگامى حاصل مىشود که قدرت به انجام آن باشد و همه گونه موانع برطرف باشد و اسباب آماده و شهوت چون اژدهایى سر بر آورده باشد در عین حال مرتکب نشود و مسلما کسى که بدین پایه رسیده باشد به درجه صدیقان نایل آمده است.
رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود: «مَنْ عَشَقَ وَکَتَمَ وَعَفَّ وَصَبَرَ غَفَرَ اللّهُ لَهُ وَأدْخَلَهُ الْجَنَّةَ»(59). «کسى که عاشق شود و عشق خود را پوشیده دارد و عفت نفس ابراز دارد، خداوند او را مىبخشد و وارد بهشت مىکند».
در حدیث دیگرى از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله آمده است: «سَبْعَةٌ یُظِلُّهُمُ اللّهُ یَوْمَ لا ظِلَّ إلاّ ظِلَّهُ وَعَدَّ مِنْهُمْ رَجُلاً دَعَتْهُ إمْرَأَةٌ ذَاتَ حَسَبٍ وَجَمَالٍ إلى نَفْسِها فَقَالَ إنِّی أخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ»(60) «هفت دسته از مردم را خداى متعال در زیر سایه رحمت خود قرار مىدهد، آن روزى که سایهاى جز سایه او نیست از آن جمله مردى است که زن صاحب جمال و قبیلهدارى او را به طرف خود بخواند و او دعوت وى را اجابت نکند و بگوید من از خداى عالمیان مىترسم».
پاورقى:
1 ـ احسانبخش، صادق، «آثار الصادقین»، جلد سیزدهم، گیلان: روابط عمومى ستاد برگزارى نماز جمعه گیلان، چاپ اول، 1375، 295.
2 ـ نهج البلاغة، سخن 482.
3 ـ عبد الباقى، محمد فؤاد، المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم، القاهرة: مطبعة دار الکتب المصریة، طبعة الأولى، 1364، 466.
4 ـ ر. ک. فانى، کامران و بهاءالدین خرمشاهى، «فرهنگ موضوعى قرآن مجید»، تهران: انتشارات الهدى، چاپ دوم، 1369.
5 ـ شعرانى، ابوالحسن، «نثر طوبى» یا «دائرة المعارف قرآن مجید»، جلد دوم،
تهران: انتشارات کتابفروشى اسلامیه، چاپ دوم، 1398 هق، 169.
6 ـ سوره بقره ـ آیه 273
7ـ الجزرى ابن الاثیر، محمد، «النهایة فى غریب الحدیث» الجزء الثالث، قم: مؤسسة اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1376، 264.
8ـ الطریحى، فخر الدین، «مجمع البحرین»، المجلد الخامس، بیروت: دار و مکتبة الهلال، الطبعة الاولى، 1985 م، 101.
9ـ مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، «تفسیر نمونه»، جلد دوم، تهران: دار الکتب الاسلامیه، چاپ سىام، 1377، 355
10 ـ طبرى، ابن جریر، «جامع البیان فى تفسیر القرآن»، جلد اول، ترجمه حبیب یغمایى، انتشارات توس، 1367، 175.
11 ـ مکارم شیزارى، ناصر و دیگران، پیشین، 356.
12 ـ الحسینى البحرانى، السید هاشم، «البرهان فى تفسیر القرآن»، الجزء
الاول، تهران: مرکز الطباعة و النشر فى مؤسسة البعثة، الطبعة الاولى، 1415
هق، 550.
13 ـ ابنمنظور، «لسان العرب»، المجلد التاسع، بیروت: دار احیاء التراث العربى، طبعة الاولى، 1408 هق، 290.
14 ـ سوره نساء ـ آیه 6.
15 ـ شعرانى، ابوالحسن، پیشین، 170.
16 ـ عیاشى السلمى السمرقندى، مسعود بن محمد، «تفسیر عیاشى»، جلد اول، تهران: مکتبة علمیة الاسلامیة، چاپ اول، 221.
17 ـ شعرانى، ابوالحسن، پیشین،170.
18 ـ سوره نور ـ آیه 33.
19 ـ البخارى الجعفى، محمد بن اسماعیل، «صحیح البخارى»، الجزء السابع، بیروت: دار احیاء التراث العربی، الطبعة الاولى، بىتا، 3.
20 ـ سوره نور ـ آیه 60.
21 ـ شعرانى، ابوالحسن، پیشین، 171.
22 ـ اسرار، مصطفى، «دانستنیهاى قرآن»، تهران: انتشارات فلق، چاپ چهارم، 1372، 51.
23 ـ سوره مؤمنون، آیه 5.
24 ـ طباطبائى، سید محمد حسین، «تفسیر المیزان»، جلد پانزدهم، ترجمه سید
محمد باقر موسوى همدانى، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبائى، چاپ سوم، 1367،
12.
25 ـ سید قطب، «تفسیر فى ظلال القرآن»، المجلد الرابع، القاهره: دار الشروق، 1412 هق، 2455.
26 ـ سوره مؤمنون، آیه 6.
27 ـ طباطبائى، سید محمد حسین، پیشین، 13.
28 ـ المراغى، احمد مصطفى، «تفسیر المراغى»، الثامن عشر، بیروت: دار احیاء التراث العربی، الطبعة الثانیة، 531.
29 ـ العروسى الحویزى، عبد علی بن جمعة، «تفسیر نور الثقلین»، الجزء الثالث، قم: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاولى، 531.
30 ـ پیشین، 531.
31 ـ السیوطى، جلال الدین، «الدر المنثور فى التفسیر بالمأثور»، الجزء
الخامس، تهران: المکتبة الاسلامیة و مکتبة الجعفرى، الطبعة الاولى، بىتا،
5.
32 ـ الرازى، فخرالدین، «مفاتیح الغیب المشتهر بالتفسیر الکبیر»، الجزء السادس، الطبعة الاولى، 271.
33 ـ الزمخشرى، محمود بن عمر، «الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون
الاقاویل فى وجوه التاویل»، الجزء الثالث، بىجا: الطبعة الاولى، ص 177.
34 ـ طباطبائى، سید محمد حسین، پیشین، 13.
35 ـ حقى البروسوى، اسماعیل، «تفسیر روح البیان»، الجزء السادس، بیروت: الطبعة السابعة، 405 هق، 68.
36 ـ ر. ک. قرآن کریم، سوره مبارکه معارج، آیات 31 ـ 29.
37 ـ قمى، عباس، «سفینة البحار»، الجزء الثانى، بیروت: دار المرتضى، الطبعة الاولى، 207.
38 ـ المجلسی، محمد باقر، «بحار الانوار»، الجزء الثامن و السّتّون، بیروت: مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانیة، 1403 هق، 268.
39 ـ الحرانى، حسن بن على، «تحف العقول عن آل الرسول»، بیروت: منشورات مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الخامسة، 1394 هق، 217.
40 ـ کلینى، محمد بن یعقوب، «اصول الکافى»، جلد چهارم، ترجمه محمد باقر کمرهاى، انتشارات اسوه، چاپ دوم، 1372، 242.
41 ـ احسانبخش، صادق، «آثار الصادقین»، جلد سیزدهم، گیلان: روابط عمومى ستاد برگزارى نماز جمعه گیلان، چاپ اول، 1370، 295.
42 ـ المجلسى، محمد باقر، پیشین، 268.
43 ـ سوره مائده، آیه 5.
44 ـ هاشمى رفسنجانى، اکبر، «تفسیر راهنما»، جلد چهارم، قم: مرکز انتشارات
دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1376، 252 ـ 250.
45 ـ الحلّى، ابوالقاسم نجمالدین جعفر بن الحسن، «المختصر النافع»، جلد اول، مؤسسه مطبوعات دینى، چاپ پنجم، 1374، 117.
46 ـ موسوى خمینى، سید روح اللّه، «تحریر الوسیلة»، جلد سوم، ترجمه على اسلامى، قم: دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوازدهم، 1374، 423.
47 ـ پیشین، 423.
48- الحر العاملى، محمد بن الحسن، «وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل
الشریعة»، الجزء الاول من المجلد السابع، بیروت، دار احیاء التراث العربی،
الطبعة الاولى، 15.
49 ـ حجتى، سید محمد باقر، «اسلام و تعلیم و تربیت»، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول، 1358، 93.
50 ـ سوره نور، آیه 3.
51 ـ مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، «تفسیر نمونه»، جلد چهاردهم، تهران: دار الکتب الاسلامیة، چاپ هیجدهم، 1378، 366.
52 ـ طبرسى، ابو على فضل بن حسن، «تفسیر مجمع البیان»، جلد هفدهم، ترجمه احمد بهشتى، مؤسسه انتشاراتى فراهانى، چاپ اول، 1354، 96.
53 ـ طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن، «تفسیر مجمع البیان»، جلد هفدهم، ترجمه
احمد بهشتى، بىجا: مؤسسه انتشاراتى فراهانى، چاپ اول، 1354، 96.
54 ـ ملک، ف. «گنجینه سعادت: تفسیر سوره مبارکه نور»، تهران: انتشارات قدیانى، چاپ دوم، 1363، 18.
55 ـ مطهرى، مرتضى، پیشین، 83 و 92.
56 ـ دستغیب شیرازى، سید عبد الحسین، «گناهان کبیره»، جلد اول، تهران: انتشارات جهان، چاپ ششم، 217 ـ 216.
57 ـ تاج لنگرودى، محمد مهدى، «واعظ خانوانده»، تهران: چاپخانه حیدرى، چاپ سوم، 1354، 32 ـ 31.
58 ـ کاشانى، مولى محسن، «اخلاق حسنه»، 39.
59 ـ احسانبخش، صادق، پیشین، 39.
60 ـ کاشانى، مولى محسن، «المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء»، 186 ـ 185.
عفاف
محمد رضا آشتیانى