عفاف و حجاب

عفاف و حجاب

آنها چفیه داشتند...... من چادر دارم
آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند...من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم...
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود...من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم...
آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند...من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم...
آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند ...من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم...
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند ...من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم...
آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند... من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم...

بایگانی

آخرین مطالب

پیوندهای روزانه

پیوندها

جمال وکمال زن

جمعه, ۲۵ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۲۳ ب.ظ


زن از نظر قرآن و اسلام

"وَ مِن ایاتِهِ آن خَلَقَ لَکُنم مِن انفُسِکم ازْواجأ لِتسکونوا إلیها وَ جَعَلَ بینَگُم مَوَدهَ وَ رَحمَةً إن فى ذلک لَایاتٍ لِقوبم یتَفَکَرونَ. " (روم، 21)

اَیا اسلام مردان را برتر از زنان شمرده و حقّ زنان را در همه زمینه ها کمتر از مردان قرار داده است؟ اَیا از نظر اسلام خداوند بندگان خود را به دوگروه مرد و زن تقسیم کرده که یکی بالا و دیگری پست باشد؟ آیا قرآن هدایتگر انسان نشد چه مرد و چه زن بطور یکسان؟ و اَیا قرآن معلّم روح انسانهانیست در حالی که روح مجرّد است که نه مذکر است نه مؤنّث؟ و آیا اسلام و قرآن روح را صاحب ارزشها معرّفی نفرموده؟

حال اسلام را مقایسه کنیم با محیطی که دختران معصوم را بنام اینکه وجودشان را مایه شرمندگى خانواده است زنده به گور میکنند و ارث متوفّی ضمن ترکه ای که به میراث مانده، همسر او نیز بارث مى برد و هزاران نسبت ناروایی که به زن دادند که در بخش اول ذکر شد به این نتیجه می رسیم که تنها اسلام است که شخصیّت واقعی زن را روشن ساخت و طبق آیه فوق تمام زنها را ازلحاظ گوهر هستی و اصل مبدأ قابلی همتای مردان دانست و خلقت هیچ زنی را جدای از خلقت مرد ندانست و تمام زنها از لحاظ حقیقت از سنخ گوهر مردان دانسته است.

 

خدمات اسلام به زنان:

نظامِ عائله، اساس نظام امّت است و زن پایه و اساس نظام عائله است، پس تقدّم و تأخّر عقلی و فکری زن در تقدّم و تأخّر اجتماعی ملّت دخیل است، زن میزان خانواده است. و فسادِ زن فساد و صلاحِ زن، صلاحِ، خانواده است. برای این امر مهمّ، اسلام و قرآن کشتن دختران را منع و تحریم کرده، و اسلام فقط مرد را مالک استمتاع زن قرارداده دیگر حقّی نداردکه ناموس و شخصیت و غیره او را تصاحب کند حتّى نمى تواند جبرکند به شیردادن بچّه، و خوش خلقى نسبت به زن را ازمراحل ایمان شمرد و بسیارمطالب که در ضمن آیات قرآن مورد بررسی قرار میگیرد.

 

روح صاحب ارزشها:

در آیه 124 نساء می فرماید: "وَ مَن یَعمَلْ مِنَ الصالِحاتِ مِن ذَکَرٍ اَؤ أُنثى وَ هُوَ مؤمِن فَأُولئِکَ یَدخُلُوَ الجَنَةَ وَ لایُظْلَفونَ نَقیراً"، مشاهده فرمائیدکه در این آیه شریفه قرآن پاداش جنّت را برای کسی قرار داده که عمل صالح انجام دهد و عبارت صریح داردکه فرقی بین زن و مرد نیست بلکه این روح است که صاحب ارزشها است.

 

مبارزه با رسوم غلط:

"لِلرجال نصیب مما ترک الوالدان والأقربون وَ لِلنساءِ نَصیبُ ممّا تَرکَ الوالِدان وَالأَقربون ممّا قَلَّ منه اؤکَثُرَ نصیباً مفروضاً". (نساء،7)

آیه در حقیقت گام دیگری برای مبارزه با عادات و رسوم غلطی که زنان وکودکان را از حق مسلّم خود محروم می ساخت است زیرا اعراب زنان و فرزندان خردسال را از حقّ ارث محروم می ساختند. آیه روی این قانون غلط خط بطلان کشیده و می فرماید: مردان و زنان هر سهمی خواه کم باشد یا زیاد، پس هیچکس حق نداردکه سهم دیگری راغصب کند.

آری این اسلام است که مرد را از دعوی الوهیت و طغیان پائین آورد و زن را از بردگی و اسارت بالا برد و هر دو را یک شأن قرار داد و فرمود: زن و مرد هر دو انسانند و هر دو مستقلّند و هر دو آزادند و هر دو دارای نظری مستقل و اراده مستقل و شخصیّت مستقل و مالکیّت مستقل و حقوق مستقل و مسوولیت مستقل و روح مستقل وکیان انسانی مستقل و ثواب و عقاب و سعادت و شقاوت دنیوی و اخروی مستقل می باشند.

 

عدم تاثیر ذکورت و انوثت در خطابات الهى:

"یا ایها الناسُ إِنا خَلَقْنکُم مِنْ ذکرٍ وَ اُنْثى وَ جَعَلْنکُم شُعوباً وَ قَبائِلَ لَتَعارَفوا إِن أَکرَمَکُم عِنداللْهِ أَتقکُم إنَّ اللة عَلیمُ خَبیرُ" (حجرات، 13) و آیات بسیاری چون سوره احزاب آیه 57 و نساء آی? 6 3 و آل عمران آیه 193 و نحل 99 و احزاب 35 و بقره 187 در شأن و تساوی زن و مرد آمده که همگی رفتار جاهلیت را مردود دانسته و زن را در ردیف مرد دانسته بلکه در برخی موارد زن را برتر دانسته است.

امّا در تفسیر آیه 13 حجرات یا ایّها الناش إِنّا خَلقْنکم....:

اگر بخواهید روی بدن فخرکنید هم مرد، از زن و مرد خلق شده است، و هم زن، از زن و مرد بوجود آمده است، نه خلقت بدن مرد، بالاتر ازخلقت بدن زن است و نه برعکس، چه اینکه اگر شخصی یا صنفی یا نژادی خواست با نژاد دیگر تفاخرکند به او هم گفته می شود که تک تک شما اززن و مرد هستید.

نژاد و زبان هم عامل شناسایی و شناسنامه طبیعی است انسان که نمی تواند از هر جا می رود شناسنامه کشور خود را همراه داشته باشد، چهره ها، قیافه ها، زبانها و لهجه ها شناسنامه طبیعی انسان است که آن به بدن بر میگردد وگرنه روح نه شرفی است و نه غربی نه عرب و نه عجم و.. وَ جَعَلْنکُم شُعوباً وَ قَبائِلَ لَتَعارَفوا: شناسنامه هم که هیچ عامل فخر نیست پس اگرکسی بخواهد تفاخرکند جایی برای آن نیست چراکه همه اززن و مرد هستند و شعوب و قبائل به بدن مربوط است و ارواح حساب جدایی دارند، اَلْاَرواح جنود مجنّده، (بحا را لا نو ا ر، ج 61، ص 31) روح یک وادی دیگری دارد که در آنجا سخن از شناسنامه و مانند آن نیست آنگاه اگرکمی بخواهد بالاتر رود باید بدون تفاخر و فخرفروشی با لاتر رود، چرا که: إن أَکْرَمَکُم عِنْداللهِ أَتْقکُم، انسان حا مل امانت: انا غرضنا الاْمانة على السّموات و الارض والجبال فاْبین أن یحملنها و أشفقن منها وَ حملها الانسان. (احزاب، 72)

انسان در آیه اختصاص به مذکر و مونث ندارد، از انسان کاری

 ساخته است که ازکوهها وآسمانها و زمین ساخته نیست اوکه این بارِ قرآن، ولایت، معرفت، د ین و... را حمل کرد.

 

ابزارى بودن بدن در تمام نشئات:

"کلما نَضِجت جلودهم بدََّلناهم جلوداً غیرها لیذوقوا العذاب. " (نساء،60)

گرچه حقیقت انسان را روح او تشکیل می دهد لیکن انسان در هر نشئه ای همراه با بدن است هم در دنیا بدن دارد هم در برزخ هم در قیامت، سخن در ایین نیست که انسان هم در دنیا بدن دارد هم در برزخ در قیامت، سخن در این نیست که انسان در نشئه ای بدون بدن می باشد نظر این است که بدن، نه تمام حقیقت انسان است و نه جزئی از حقیقت اوست، بلکه ابزار محض است هم اکنون که ما در دنیا دارای جسم و جان هستیم و بدن داریم و بدون بدن نیستیم، تمام کارها را روح میکند و تمام دردها و لذت ها را روح می برد اگر به دست صدمه ای وارد شود آن نیروی لامسه است که احساس میکند نه جرم دست یعنی بدن ابزارکار است تا روح لذت ببرد تا رنج ببرد. در جهنم هم همین طور طبق آیه فوق که می فرماید: وقتی پوست اینها در جهنّم سوخت و خاکستر شد ما دوباره پوست وگوشت می رویانیم تا آنها عذاب بچشند نه پوست وگوشت، پس بنابراین همان گونه که انسان در دنیا بدن دارد در نشئات دیگر نیز بدن دارد، ولی همان گونه که دردنیا بدن فرع است درنشئات دیگر هم بدن فرع است.

 

فضیلت دختر از پسر:

چون معیار ارزش انسان فضائل علمی و عملی اوست و در این جهت خصوصیت صنفی زن و مرد تأثیری ندارد لذا وقتی مردی که صاحب دختر شده و امام صادق  ?او را ناراضی دید به او فرمود: اگر خداوند به تو الهام و ابلاغ می فرمودکه من برای تو فرزند انتخاب کنم یا تو برای خودت انتخاب کن تو در جواب چه میگفتی؟ عرض کرد، میگفتم: پروردگارا تو برای من فرزند انتخاب فرما، آنگاه امام صادق(ع) فرمود: خداوند برای تو دختر انتخاب نمود. سپس فرمود: آن پسری که عالِمِِ همراه با موسی (ع) (حضرت خضر) او راکشت بَدَل و عوضی راکه خداوند به پدر و مادرِ او عطا فرمود، دختر بودکه منشأ پیدایش چندین پیامبر شد یعنى گاهی پسر از بین می رود تا زمینه پدید آمدن دختر شود زیرا آن دختر واجد معیار ارزش بوده و از پسر برتر بوده است در چنین موقعی خضر راه فرا می رسد و در حیایت موسى کلیم کار شگفت انگیز میکند تا ارج چنین دختری روشن گردد.

 

تقدّم زن در تشرّف به تکلیف:

توفیق زن بیش از مرد است و اگر انسان تنزّل کند حداقل باید بگوید زن همانند مرد است زیرا تقریباً شش سال قبل از این که مرد مکلّف بشود، زن را ذات اقدس اله به حضور پذیرفته است و با او سخن میگوید و مناجاتهای او را به عنوان دستور مستحب شرعی گوش می دهد، آن وقتی که هنوز مرد به عنوان یک نوجوان مشغول بازی است زن مشغول راز و نیازو نماز است. اینها همه نشانه آن است که زن برای دریافت فضائل شایسته تر ازمردم است. (زن گرچه ممکن است در طی دوران عادت از برخی از عبادت محروم باشد اما جبران پذیر است، زیرا قضای روزه ها را میگیرد و برای نماز اگر وضو بگیرد و در مصلّای خود رو به قبله ذکر بگوید ثواب نماز رامی برد).

 

بلوغ مشرف شدن است نه مکلف شدن:

بلوغ یک شرافت است که اهل سلوک گویند: مشرّف شدیم نه مکلّف چون شرف درکار است نه زحمت. امام سجّاد(ع) فرماید: "یا من ذکره شرف " ای خدایی که نام تو مایه شرافت است، اگرکسی به جایی برسدکه ذکر خداگوید و درسایه این ذکر به یاد خدا و خدا هم به یاد او باشد شرافتی نصیب او شد و زن شش سال قبل ازمرد به این شرافت می رسد.

 

زنان و رسیدن به مقام خلیفة اللّهى:

انسان کامل، آیت کبرای حق است و چون اَیت کبرای حق است هم مظهر (هو الظاهر= حدید/ 3) است در مظاهر عالم و هم مظهر (هو الباطن= حدید/ 3) است در غیر عالم ظاهره هم با ارواح حضور دارد و هم با ابدان حاضر است، در این مقام ذکورت و انوثت اصلاً نقشی ندارد، زیرا آن که با حفظ حال حضور غایب است و با حفظ حال غیبت حاضر، یعنی هم ظاهر است وهم باطن، جان آدمی است نه بدن، بدن اگر درجایی حاضر باشد درجایی دیگر حاضر نیست و اگر در زمانی حضور داشت ممکن است در زمان دیگر حضور نداشته باشد. (زن در آین? جلال و جمال)

 

موفق ترین راه ترقى انسان:

راههای ترقی و تعالی انسان متفاوت است یکی راه فکر و دیگری راه ذکر انسان و زنان درراه ذکر و مناجات که راه دل است و راه عاطفه و شور و علاقه و محبت است اگر موفق تر از مردها نباشند یقیناً همتای مردها هستند و آن راه، راه اساسی است. بسیاری از افراد جامع هستندکه گرچه شهرنشینند اما توفیق فراگیری درس و بحث را نداشته و ندارند اما راه موعظه و راه دل و مناجات برای همه باز است

علم الدراسة برای همه میسور نیست، ولی علم الوراثة برای همه مقدور است و علم الفراسة برای همه میسور، علم الدراسة همین است که انسان در مجامع علمی شرکت کند درس بخواند بعد از مدتی هم دوران پیری از یادش برود، ولی علم الفراسة و علم الوراثة علوم ایام پیری شکوفاتر می شود و در اینجا فرقی بین زن و مرد نیست، زیرا در آنجا سخن ازبدن قوی و متصّلب نیست بلکه سخن از قلب سلیم است که درسوره شعراء آیه 88 می فرماید: "یَوم لایَنفعُ مالُ وَ لابَنون الأ مَن أتى الله بِقَلْبٍ سَلیم "، روزی که هیچ مال و فرزند سود نمی دهد مگرکسی که دلی پاک به سوی خدا بیاورد در رسیدن به کمال روح صلابت بدن کارآیی ندارد بلکه قول سدید موثّر است نه قول شدید که می فرماید: "وَ قولوا قَولاً سَدیداً یُصلح لَکم أَعمالَکم " (ا حزاب، 70) سخنی استوارگویید تا اعیال شما را اصلاح گرداند. در اینجا سلامت دل مهم است که خدای سبحان بعضی از مردها را مریض القلب معرفی میکند که در آن بخش، نامی از مرض قلب زن نیست، مثل "لاتَخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مَرَض وَ قلن قولاً معروفاً" (احزاب، 32)، به ناز سخن مگویید تا مبادا- کسی که در دلش مرض است- طمع ورزد و گفتاری شایسته گویید. به زنان دستور خوب حرف زدن داده تا مردانی که قلبشان مریض است طمع نکنند. این مرض در قلب مرد است،

 

زیرا زن آن چنان نیست که صدای مرد را بشنود طمع کند او ازسلامت دل برخوردار است مگر آنکه بیماری تَبرُّج در او پدید آید، و صغرای قیاس اینکه زنان نوعأ سلامت دل دارند، کبرای قیاس اینکه در قیامت صاحبدلان و سالمدلان سالمند (الأ مَن أتى الله بقلبٍ سلیم) نتیجه آن است که زنان موفّق ترند. (زن در اَینة جلال و جمال)

 

مهریا قهر:

همه کمالات به اندیشه های نظری وابسته نیست، زیرا که گاهی انسان خوب می فهمد اما فهمش همراه با خشونت است. اگر انسان دو صنف است بخشى محکم کارند به نام مرد و بعضی ظریف کارند به نام زن، اسماءالهی هم دو صنف است وکمالات نیز از دو راه نصیب انسان می شود بعضی ازکمالات بر اساس جنگ و قیام و مظهر قهر و جلال حق بودن است و بعضی مظهر مهر و عاطفه و جمال و لطف حق بودن است و اگر یکی ازاین دو صنف در خشونت و اندیشه قوی ترند دلیلی بر آن نیست که در بخشهای مهر، عاطفه، صفا و رقّت نیز قوی تر باشند.

 

قهر در فرمان مهر:

گاهی راه عاطفه، مهر و رحم بیش از راه قهرکارساز است. خداوند عالم را بر محور محبت اداره میکند و بسیاری از آیات قرآن درس محبّت می دهد و راه محبت را زن بهتر از مرد درک میکند، اگر چه راه قهر را ممکن است مرد بهتر از زن درک کند، احادیث و اشعار عرفانی و نثر و نظم و ادب عرفانی در زن اثر بیشتری دارد تا مرد همانگونه که تأثیر آیات و سخنان حماسی و احادیث و نثر و ادب حماسی در مرد موثرتر است و رشته محبت کمتر از رشته قهر نیست بلکه محبّت را باید فرمانروای قهر معرّفی کرد و قهر زمانی مطلوب است که در تحت رهبری مهر اداره شود و اصولاً خداوند وقتی ابراهیم را پدر همه ما می داند او را به عنوان خلیل یاد میکند و می فرماید: "وَ اتخذالله ابراهیم خلیلاً"، خدا ابراهیم را دوست گرفت. (نسا ء،125) یعنی او درست خلّت به فرزندان می دهد و نیز می فرماید: "ملة أبیکم ابراهیم " (حج، 78) یعنی: این پدر شما خلیل الرّحمان است و شما فرزندان خلیلید، فرزند خلیل، درس خلت، محبّت، صداقت و صمیمیّت می آموزد و نمی توان گفت که مردها بیشتر از زنها فرزندان خلیلند بلکه باید گفت که پیشرفت زنان درمکتب خلت، محبت و صفا بیشتر از مردها است، بنابراین اگر چه ممکن است مناجات غیر محبّین را مردها بهتربفهمند، اما مناجات محبّین امام سجّاد،را زنانی که اهل سیر و سلوک هستند بهتر درک میکنند، زیرا روح عاطفه وگرایش و علاقه و محبت در این صنف بیشتر از مردان است یعنی زن متوسط مناجات عارفین و مناجات محبین را بهتر از یک مرد متوسط درک میکند چه این که ممکن است بیشتر مردان دعای مرزداران و مناجات جهاد و شهادت طلبی را بهتر از زنان درک کنند. (زن د ر اَینة جمال و مقام)

 

فضائل زن و مرد همتاى هم هستند:

در احزاب 35 دارد: "اَنَّ المُسلمینَ وَالمُسلماتِ وَ المؤمنینَ وَ المؤمنات. "که برای عبادت زن و مرد و راستگوئی و صوم و خشوع و عفیف بودن زن و مرد پاداش و مغفرت بزرگی گفته و هیچ فرقی نداده است.

با توجه به آیات فوق که صریحاً و بدون کمترین ابهام، مرد و زن را از نظر شخصیّت و عناصر و اوصاف عالی و ارزشمند آن، متّحد معرّفی میکند، اهانت و تحقیر زن یا اسناد اهانت و تحقیر زن به ایدئولوژی اسلام ناشی از بی اطلاعی از مفاد آیات فراوانی است که در قرآن آمده است پس آنچه راکه اسلام مرد را قیم و سرپرست قرار داد طبق آیه 34 نساء این قیم بودن ناشی ازعلّت طبیعی است یعنی بخاطر مقاومتى که مردها در برابر رویدادهای خشن زندگی و رویاروئی با عوامل مزاحم طبیعت و همنوع و آمادگی دائمی مرد در گرداندن گردونه های اقتصادی دارند و از طرف دیگر محدودیت زن در دوران قاعدگی و ماههای حمل و وضع حمل و دوران شیردهی و غیرذلک، پس آیه نه ارزش انسانی مرد را از زن بالاتر می برد و نه قیم بودن مرد را بر زن مطرح میکند بلکه ناظر به تفاوتی است که مرد و زن در ارتباط با طبیعت در استخراج مواد معیشت با یکدیگر دارند و ملاک ارزشها در قرآن وکار وکوشش با هدفگیریهای انسانی است که در سوره النجم آیه 39 و 45 دارد: "وَ اَن لَیسَ لِلانسانِ الأ ما سَعى وَ أن سَعیَهُ سَؤفَ یُرى "، بنابراین نظم حقوقی خانواده در اسلام نه پدرسالاری است نه مادرسالاری بلکه انسان سالاری است که می فرماید: "إِنَّ أَکرَمَکُم عِنداللهِ َتقکُم ".

 

حیات طیّب:

نحل 101: "مَن عمل صالحاً مِن ذکر أو أنثى وَ هو مؤمن فلنحْییَنَهُ حیاةً طیبة"، یعنی: دررسیدن به حیات طیب فقط دو چیز نقش دارد: 1- حسن فعلی بنام عمل صالح.

2- حسن فاعلی بنام مومن بودن روح، خواه بدن مونث باشد خواه مذکر، این (هو مؤمن) ناظر به حسن فاعلی است یعنی جان باید

مؤمن باشد، و (عمل صالحأ) ناظر به حسن فعلی است یعنی کار باید صحیح باشدکار صحیح ازکارگر صحیح، این دو حُسن که کنار هم ضمیمه شدند حیات طیّب را به بار می آورند.

 

انتشا رات گاه سحر

جمال وکمال زن

رحمت الله ابراهیمى

 

 

۹۳/۰۷/۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰
رزمنده سایبری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی