عفاف و حجاب

عفاف و حجاب

آنها چفیه داشتند...... من چادر دارم
آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند...من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم...
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود...من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم...
آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند...من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم...
آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند ...من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم...
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند ...من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم...
آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند... من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم...

بایگانی

آخرین مطالب

پیوندهای روزانه

پیوندها

۱ مطلب با موضوع «نتیجه بدحجابی» ثبت شده است

حجاب

 

یکى از علماء مشهد مى فرمود:

روزى در محضر مرحوم حجة الاسلام و المسلین سید یونس اردبیلى بودیم ، جوانى آمد و مسئله اى پرسید و گفت : من مادرم را دو روز پیش دفن کردم و هنگامى که وارد قبر شدم و جنازه مادر را گرفته خواستم صورت او را روى خاک بگذارم کیف کوچکى که اسناد و مدارک و مقدارى پول و چک هائى در آن بوده از جیبم میان قبر افتاده ، آیا اجازه مى دهید نبش قبر کنیم تا مدارک را برداریم ؟ و تقاضا کرد که نامه اى به مسئولین قبرستان بنویسند که آنها اجازه نبش قبر بدهند.

ایشان فرمود:

همان قسمت از قبر را که مى دانید مدارک در آنجاست بشکافید و مدارک را بردارید و نامه اى براى او نوشت بعد از چند روز آن جوان را دوباره در منزل آقاى اردبیلى دیدیم ، آقا از او پرسیدند: آیا شما کارتان را انجام دادید و به نتیجه رسیدید، او غمناک و مضطرب بود و جواب نداد بعد از آنکه دوباره اصرار کردند گفت : وقتى من قبر را نبش کردم دیدم مار سیاه باریکى دور گردن مادرم حلقه زده و دهانش را در دهان مادرم فرو برده و مرتب او را نیش میزند!! چنان منظره وحشتناک بود که من ترسیدم و دوباره قبر را پوشاندم !

از او پرسیدند: آیا کار زشتى از مادرت سر مى زد؟

گفت : من چیزى بخاطر ندارم ، ولى همیشه پدرم او را نفرین مى کرد زیرا او در ارتباط با نامحرم بى پروا بود و روگیرى و حجاب نداشت و با سرو روى باز با مرد نامحرم روبرو مى شد و بى پروا با او سخن مى گفت و در پوشش و حجاب رعایت قوانین اسلامى را نمى کرد با نامحرمان شوخى مى کرد و مى خندید و از این جهت همیشه مورد عقاب و سرزنش‍ بود.(1)

 

پی نوشت:

1- گوهر صدف، ص 55


رزمنده سایبری
۲۳ مهر ۹۳ ، ۲۱:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر